Saman Hariri – Hesse Tanhaei

بازم حس تنهایی و کوچه ها
تلافی بی خوابی و خاطره
من و پرسه های شب ناتموم
دوباره همون جا همون پنجره
چراغ اتاق تو روشن شده
یکی اونجا واستاده اما تو نیست
صدای تو میپیچه با خنده هات
من و بغض و بارون و چشمای خیس
من و بغض و بارون و چشمای خیس
تو نیستی و هر لحظه از عمر من
شده زندگی توی رویای تو
چقدر شهرو گشتم ولی هیچکس
یه لحظه هم نتونست بیاد جای تو
یه لحظه هم نتونست بیاد جای تو
نمیدونی این خنده آشنا
چه کابوسی واسم رقم میزنه
میدونستی دیوونگی های تو
سکوت یه شهرو بهم میزنه
چیکار کرده قلبت به روش وا شده
که اینجور میخندی با سرزندگی
بعیده نفس های سردم بخواند
منو پس بیارند به این زندگی
تو نیستی و هر لحظه از عمر من
شده زندگی توی رویای تو
چقدر شهرو گشتم ولی هیچکس
یه لحظه هم نتونست بیاد جای تو
یه لحظه هم نتونست بیاد جای تو