دیروز بعد چند سال رفتم شمال سراغت رو دریا ازم میگیرفت
میگفت چی شده تنهایی اومدی کو اون دختری که تو رو تو بغل میگرفت
خجالت کشیدم سکوت کردم همه خاطراتو مرور کردم
میخواستم نفهمه ازم رد شدی که بغضم شکستو گریه م گرفت
حالا لالایی میخوند دریا برام چه شعرایی میخوند دریا برام
تا چشمامو باز کردم دیدم همه موجا خیره شدن تو چشمام
حالا لالایی میخوند دریا برام چه شعرایی میخوند دریا برام
تا چشمامو باز کردم دیدم همه موجا خیره شدن تو چشمام
میگفت شیطنت هاتونو یادمه همه قول و حرفاتو نو یادمه
نمیخواست اصلا باور کنه که اون عشق جدایی شده آخرش
با دریا چقد حرف زدم تا دلم واسه چند لحظه آروم گرفت
قرار شد دیگه فراموش کنم یهو رعد و برق شد بارون گرفت
حالا لالایی میخوند دریا برام چه شعرایی میخوند دریا برام
تا چشمامو باز کردم دیدم همه موجا خیره شدن تو چشمام
حالا لالایی میخوند دریا برام چه شعرایی میخوند دریا برام
تا چشمامو باز کردم دیدم همه موجا خیره شدن تو چشمام
