یه ردی از تو پیدا شد ته فنجون یکم محو دلم
خو کرده این روزا به فال حافظ و قهوه
به امیدی که برگردی به حافظ میزنم هر روز
دلم خو کرده این روزا به فال مبهم و مرموز
خدا میدونه این روزا همش تاریکتر میشم
تو هر چی دورتر میزی به مرگ نزدیکتر میشم
تو رفتی بی کسی کم کم فضای خونه رو پر کرد
نمیشه حال دنیامو بدون تو تصور کرد
یه دریا فاصله داری با آغوش من درگیر
به دریا میزنم شاید نشم تسلیم این تقدیر
نشم تسلیم این تقدیر
باید این فاصله باشه بدون فرصت هنوزم هست
یه راه تازه میسازیم همه ردها اگه بسته ست
همه درها اگه حتی میون ما بشه دیوار
از این دیوار رد میشیم فقط از دوری دست بردار
یه ردی از تو پیدا شد ته فنجون یکم محو دلم
خو کرده این روزا به فال حافظ و قهوه
به امیدی که برگردی به حافظ میزنم هر روز
دلم خو کرده این روزا به فال مبهم و مرموز
خدا میدونه این روزا همش تاریکتر میشم
تو هر چی دورتر میزی به مرگ نزدیکتر میشم
تو رفتی بی کسی کم کم فضای خونه رو پر کرد
نمیشه حال دنیامو بدون تو تصور کرد
یه دریا فاصله داری با آغوش من درگیر
به دریا میزنم شاید نشم تسلیم این تقدیر
نشم تسلیم این تقدیر
باید این فاصله باشه بدون فرصت هنوزم هست
یه راه تازه میسازیم همه ردها اگه بسته ست
همه درها اگه حتی میون ما بشه دیوار
از این دیوار رد میشیم فقط از دوری دست بردار
