حال مرا که بداند جز تو
تو که درد مرا افزون کردی
رفتی و بی خبر از تو چه کنم
چشم مرا گریون کردی
داغم از این کوچه به آن کوچه
دنبال تو میگردم و حیرانم
از دل من تو خبر داری
حال تو را من که نمیدانم
خسته شدم از این همه درد
این عشق با من چه کارا کرد
این عشق از من عروسک ساخت
نفرین به تو ای دنیای نامرد
خسته شدم از این همه درد
این عشق با من چه کارا کرد
این عشق از من عروسک ساخت
نفرین به تو ای دنیای نامرد
ای وای از این حال خراب و
فکری که شد نقش بر آب
ای وای از دنیای که میساختم و
یه روزه شده خراب
ای وای از دست توئه
بی احساس ای وای
ای وای از دست توئه
لجباز یه دنده ی خونه خراب
عقلم رو گرفتی از من و
از خودم چقدر دور شدم
بدی های تورو ندیدم
عاشق شدم کور شدم
اگه میبینی که دلم
درگیر توئه بی احساسه
نذار پای خودت کار دل
لامصبه مجبور شدم
خسته شدم از این همه درد
این عشق با من چه کارا کرد
این عشق از من عروسک ساخت
نفرین به تو ای دنیای نامرد
خسته شدم از این همه درد
این عشق با من چه کارا کرد
این عشق از من عروسک ساخت
نفرین به تو ای دنیای نامرد
