چیزی از عشق توو خاطراتم نیست حافظم بعد رفتنش پاک شد وقتی میرفت
ی ساک دستش بود
دنیای من دنیای من به قد ی ساک شد گریه میکردو سمت در میرفت بند کفشاشو
خیلی محکم بست
زیر بارون قدم زنون دور شد از اون شب فقط همینو یادم هست اون رفت که ی جای خالی
به جهان من اضافه شه
اون رفت که شبای ابری کار من قدم زدن بشه اون رفت تا تنهاییامو پرکنم
با خاطرات اون
اون رفت تا دلخوشیم توو دیدن ی عکس خلاصه شه اون رفت تا بغض تلخ چند سالمون
ترانه شه
اون رفت حتی نشد بهش بگم نرو کنار
من بمون
طبق عادت شبای بارونی کل شهرو قدم زنون میرم اگه سرما نگیره جونم رو
از مرور گذشته میمیرم
اگه چشمامو روش نمیبستم شب این اتفاق نمیوفتاد اگه حرف دلم رو میگفتم
شایدم اون ساکو دست من میداد
اون رفت که ی جای خالی به جهان من اضافه شه اون رفت که شبای ابری
کار من قدم زدن بشه
اون رفت تا تنهاییامو پر کنم با خاطرات اون اون رفت تا دلخوشیم توو دیدن
ی عکس خلاصه شه
اون رفت تا بغض تلخ چند سالمون ترانه شه اون رفت حتی نشد بهش بگم
نرو کنار من بمون
اون رفت اون رفت
اون رفت
