لشکر تسلیم من ببی بی رحم تو بحر آتش زدنم چون که داری سهم تو
بس که عاشق شده دل شده ام بیمارت تو که هستی درمان برسان دیدارت
آسمان رسم جنون را از تو آموخت صاعقه زد به زمینو آتش افروخت
آن درختم که به خاکت ریشه کرده از همان صاعقه هایت دل من سوخت
بسوزان بمیران ولی از دستم نرو بکوبو بگردان تا که من هستم نرو
به باده ببند و کن مرا مست ولی بمانو بریزو تا که من مستم نرو
از زمان دیدنت خواب من تعبیر شد به تو عادت کردمو عشق تو تقدیر شد
من به بی رحمی تو زود دلبسته شدم راه دوری این نبود آری آن هم دیر شد
آسمان رسم جنون را از تو آموخت صاعقه زد به زمینو آتش افروخت
آن درختم که به خاکت ریشه کرده از همان صاعقه هایت دل من سوخت
بسوزان بمیران ولی از دستم نرو بکوبو بگردان تا که من هستم نرو
به باده ببند و کن مرا مست ولی بمانو بریزو تا که من مستم نرو
از زمان دیدنت خواب من تعبیر شد به تو عادت کردمو عشق تو تقدیر شد
من به بی رحمی تو زود دلبسته شدم راه دوری این نبود آری آن هم دیر شد
آسمان رسم جنون را از تو آموخت صاعقه زد به زمینو آتش افروخت
آن درختم که به خاکت ریشه کرده از همان صاعقه هایت دل من سوخت
بسوزان بمیران ولی از دستم نرو بکوبو بگردان تا که من هستم نرو
به باده ببند و کن مرا مست ولی بمانو بریزو تا که من مستم نرو
