Farzad Omidi – Hesse Sard

بازم حسه سرد و زمستون و بارون
بازم خاطرات منو این خیابون
تو فکرم تویی و دلم بی قراره
شبیه یه ابرم که میخواد بباره
تو بی تاب رفتن منو آشوبه قلبم
میدونم که آخر من اندوه سردم
ولی با تو گفتم همه حس و رازم
که شاید بمونی که با تو بسازم
من هرچی که گفتم تو باور نکردی
میگفتی تو واسم شبیه یه ــ
تو رفتی و دیگه پناهی ندیدم
من از شوق پرواز به حسرت رسیدم
به حسرت رسیدم ..
درست لحظه هایی منو میسوزونه
که میگفتی عشقت واسه من خزونه
من هرکاری کردم بهم گفتی سردی
من هرچی که گفتم تو باور نکردی
من هرچی که گفتم تو باور نکردی
میگفتی تو واسم شبیه یه ــ
تو رفتی و دیگه پناهی ندیدم
من از شوق پرواز به حسرت رسیدم
به حسرت رسیدم ..
من هرچی که گفتم تو باور نکردی
میگفتی تو واسم شبیه یه ــ
تو رفتی و دیگه پناهی ندیدم
من از شوق پرواز به حسرت رسیدم
به حسرت رسیدم