متن ترانه وحید تاج بخوان به نام عاشقی
بخوان بهنام عاشقی، نشد بگویمت که عاشقت منم
بخوان که با نوای تو به ساز عاشقی همیشه میزنم
که همه جانیّ و جهانی
به دلآرایی که بخوانی
ما اگرچه خستگان چنین
پای دل نشستگان چنین
دل من بیتاب تو
دل من مشتاق تو
که همه بیتاب تو
همهی عشاق تو
تویی که جلوهی خوش بهاری
خدا کند که تا ابد بباری
به زبان باران
به صفای یاران
به همه دلداران
تو بهترین صدایی آری
نوای جانفزایی آری
تو چنانی که جهانی
نتواند که نخوانی
تو همانی، تو همانی
تو که جانی به جهانی
به طراوت در باران
به کویر و به گلزاران
به رسم دلبری
تو که توانگری
ببار و دلبری کن
بخوان که جان جانی یارا
بمان که میتوانی
بخوان که میتوانی