تو آمدی به خنده ای شدی تمام ماجرا
به جرم عاشقی مرا رساندی ام به انتها
خدای کوچکم چرا مرا دگر نمیشناسی
تمام من چگونه دردو دست تو گرفته جا
که رفتی و برده ای تمام من به ناکجا
خدای کوچکم چرا مرادگر نمیشناسی
به عالمی نمیدهم غمی که از تو دارم ای عشق
تورا به دست خاطراتمان نمی سپارم ای عشق
رفتی اما مرا نمیکشی این یعنی درد
برگرد بگذار بمیرم از خوشی برگردبرگرد
ماندم پای تویی که رفته ای این یعنی درد
عشق دورم بگو که خسته برگرد برگرد
آواری و من خراب تو شدم یار
بر گرد و مرا به غصه نسپار
من خسته شدم از این همه جدایی
دلدار دلم بگو کجایی
بدون تو با این غم بهار من باش
اگر به هم میریزم قرار من باش
شدم غریب و تنها کنار من باش
میان این آدم‌ها تو یار من باش
رفتی اما مرا نمیکشی این یعنی درد
برگرد بگذار بمیرم از خوشی برگردبرگرد
ماندم پای تویی که رفته ای این یعنی درد
عشق دورم بگو که خسته برگرد برگرد
رفتی اما مرا نمیکشی این یعنی درد
برگرد بگذار بمیرم از خوشی برگرد
