Alireza Javadi – Jana

في العين إذا ارتحلت دمعٌ يجري
( اشک ازچشمهایم جاری است از وقتی که تو رفتی)
والعالمُ كائنٌ أمامي يبكي
( و دنیا روبروی من گریه می کند )
يا ربّ و لا أعرف من ساعدني
( خدایا من هیچکس را نمی شناسم که کمکم کند)
أرجوك من إبتعدتَ عني، يأتي
( خواهش می کنم اون کسی را که
ازمن دور کردی به من برگردان )
جانا تو ببین مستمو تا آخر ره هستمو
دل بر دل تو بستمو ای جان ای جان
من از همه کس خستمو سرمستمو
سرمستمو دستت بده بر دستمو ای جان ای جان
يا حبِ و لاتوجد عندي حلٌ
( ای عشق ، من هیچ راه حلی ندارم )
للمشكلةٍ كتبتَ لي بالأقلام
( برای این مشکلی که برای من نوشتی با قلم های بسیار )
لو كان من الخيار شيئٍ بيدي
( واگر واقعاً اختیار در دست من بود)
طيّرتُ إليك تارةً كالحمامِ
( مثل کبوتر به سمت تو پرواز می کردم )
سرمست تو باشم گله ای نیست که نیست
در دست توباشم گله ای نیست که نیست
صدبار اگر غم به تو چنگ اندازد
در خانه ی دل هلهله ای نیست که نیست