متن ترانه سامان آذین معبر
نشین دمی که قسمت ما جز عبور نیست
طاقت بیار چند دگر راه دور نیست
با آفتاب باش،که پیوسته ماندنیست
بر سایه دل مبند که جز قحط نور نیست
هر کس که آمد،آمد و هر کس که رفت ،رفت
این معبر است حاجت سوگ و سرور نیست
هرگز نمیرسی به سرابی کهپیش روست
دیریست می دوی که همین جاست دور نیست
بر هیچ اعتماد نکن
با تو هستم آی
آری حقیقت است برادر غرور نیست
لب بر لبیم غرق تماشای یک دگر
اینجا مجال قصه موسی و طور نیست
بانگ تو زین میانه به دل ها نشسته است
با دیگران اگر چه نوا هست ،شور نیست
منشین دمی ک قسمت ما جز عبور نیست
طاقت بیار چند
دگر راه دور نیستنشین دمی که قسمت ما جز عبور نیست
طاقت بیار چند دگر راه دور نیست
با آفتاب باش،که پیوسته ماندنیست
بر سایه دل مبند که جز قحط نور نیست
هر کس که آمد،آمد و هر کس که رفت ،رفت
این معبر است حاجت سوگ و سرور نیست
هرگز نمیرسی به سرابی کهپیش روست
دیریست می دوی که همین جاست دور نیست
بر هیچ اعتماد نکن
با تو هستم آی
آری حقیقت است برادر غرور نیست
لب بر لبیم غرق تماشای یک دگر
اینجا مجال قصه موسی و طور نیست
بانگ تو زین میانه به دل ها نشسته است
با دیگران اگر چه نوا هست ،شور نیست
منشین دمی ک قسمت ما جز عبور نیست
طاقت بیار چند ، دگر راه دور نیست
مرسی سامان بسی لذت بردم
عالی بود