متن ترانه اقبال تیر طلایی
اگه بارون بباره منو یادش بیاره
اگه دستاشو دوباره توی دستام بزاره
کاشکی یادش بمونه که تو کنج این خونه
یکی هست که همه شبهارو فقط فکر اونه
کسی جز این دل دیونه واست نمیخونه
رد پای تو نشست رو بدنم
اونکه از عشق تو جون میده منم
حد بیرحم تو رو خورده ولی زندگیشو به تو بخشیده تنم
اگه اون تیر طلایی به تنم خورد تیر سربی به تو خورده
اگه ادعا کردی ارزوت مرد دل من سالهاست مرده
گرو عشق و جنون مونده دل من تا از این بند تو رها شی
عاشقت بودم و هستم خواهم بود هر کجا با هر که باشی
رد پای تو نشست رو بدنم اونکه از عشق تو جون میده منم
حد بیرحم تو رو خورده ولی زندگیشو به تو بخشیده تنم
عالیییییییییی