از هوش نرفتم که بدانی به چه حالم
انگار تو میخواهی که من خاص بمانم
بنشینم و رفتن ز کنارت نتوانم
ای کاش بمانی و بدانی که چه خواهم
ای کاش بمانی و بدانی که چه خواهم
حس میکنم که در منی آتش به جانم میزنی
احساس دریا میدهی بر شانه ام سر مینهی
آواره ی قلبت منم با تو مدارا میکنم
آخر ببین در قلب تو خود را چطور جا میکنم
خود را چطور جا میکنم
ای صورت زیبای تو جانم و جهانم
وقتست بگویم به تو احساس نهانم
عشق تو دلیلیست که من زنده بمانم
ای کاش بدانی که بدون تو سرابم
بی تو نتوانم نتوانم نتوانم
حس میکنم که در منی آتش به جانم میزنی
احساس دریا میدهی بر شانه ام سر مینهی
آواره ی قلبت منم با تو مدارا میکنم
آخر ببین در قلب تو خود را چطور جا میکنم
خود را چطور جا میکنم
حس میکنم که در منی آتش به جانم میزنی
احساس دریا میدهی بر شانه ام سر مینهی
آواره ی قلبت منم با تو مدارا میکنم
آخر ببین در قلب تو خود را چطور جا میکنم
خود را چطور جا میکنم
