متن ترانه کوروش شاه بهرامی آتیش و برف
سکوت بینمون سرده
شدیم لبریز از بی حرفی
تا دنیامون زمستونه
من آتیشم تو هر برفی
بازم شمعدونیا خوابن
از این سرما آخه خستن
تو این شب های طولانی
به یاد باغچه دل بستن
چشام دلتنگ پاییزن
به خوابم پا نمیذارن
یه قطره اشک دلتنگی
رو گونه جا نمیذارن
به دست و دل نمیبستم
همش از ترس تنهایی
دلیل ترسم این بود
من پایین تو بالایی
پر از انکاری و تردید
پر از فریادمو خاموش
من اینجا غرق بیداری
تو در رویای یک آغوش
بازم شمعدونیا خوابن
از این سرما آخه خستن
تو این شب های طولانی
به یاد باغچه دل بستن
چشام دلتنگ پاییزن
به خوابم پا نمیذارن
یه قطره اشک دلتنگی
رو گونه جا نمیذارن