Bermuda – Tobe

یه پسر ردی قدرتمند
قفله جفت دستاش با دستبند
یه برنده شبیه بازندم
اعتبارمه شعر سازندم
توبه ی من شده مثل گرگ
تنمه یه لباس از جنس سرب
سنگین شده جسم سبکه روح
منم معتاد شب ولی عشق صبح
کهکشانی نداره این جهان
سوار قطار بی انتهام
واسمم مهم نی مقصد کجاس
وقتی که صاحب معبد خداس
سیگارای سبز ازم دور شدن
چش و چال حسودا کور شدن
شیطان که اون دور دوراس
و چشمای من خود نور شدن
بیداد تضاد نمایان شد
بنای دروغ ویران شد
قلبم طعمه ی اسیران شد
کل جهانم ایران شد
دوای درد تو حمله ی منه
منجی نسل تو بچه ی منه
هر عملی عکس العمل داره
جواب ضرب تو کلمه ی منه
بزن مشتو بعدم خدافظی
یه سعدی و،تو کف حافظی
خودت شدی،یه شکل از گناه
و دربدر عمل جایزی
اعتیاد من وابستگی نیست
دلیل رشد من خوانندگی نیست
من به دنبال ساختن مغزتو
نتیجه ی این مار سازندگی نیست
بخشیدی منو آره
بخشش از بزرگیته
فهمیدی منو آره
فهمت از نفهمیته
موهام شده کوتاه بلند
شعرام شده مفهوم کلا
سرم شده پر سوتو
زدم سوت پایانو من
من کق دارم گریه کنم وقتی ک روحم مرده
من حق دارم سکته کنم وقتی یادم میره آکورده
اونی که جون تو رو میگیره قاضیه
زندگی و مرگ واسم صحنه سازیه
خدا به عذاب بنده هاش راضیه
راه مرد شدن انگار سربازیه
توبه پشت توبه
گناه پشت گناه
عذاب پشت عذاب
خدا پشت خدا
زمین توی فضا
نمازای قضا
مغزم وارد شد
به دنیای تضاد
بت شکن و بت پرست
مردم مردم پرست
شیطان با ایمانو
یه عده شیطان پرست
کلمه ی سه بخشی
مثلث سه وجهی
آدم خوبی میشم
اگه گناهمو ببخشی
مخدر آلوده به مرگ
تنفس بیهوده ی من
ریه های پر از دود و دم
مثل هوای آلوده ی شهر
وارونگی زمان من
نابودی جهان من
زبون من فضاییه
فارسی نبوده زبان من
شیطانو دیدم،با چشمای بسته
انرژی تموم شد،تو مغزای خسته
هر وقت حواسم پرت تو میشه
به الکل نیاز نیست من گیجمو مستت
یه نخ سیگارو،یه کام سنگین
یه دیوار بلند،با طرحای رنگی
یه حال بیحال،گذشته سی سال
از روز تولد این جسم سنگی
پشت سرم حرف بزن
توی سرم برف بزن
اخه چه فرقی داره
واسه خدا مرد و زن
نفس من و شیاطین
پادشاه و سلاطین
شما ته جهنم
ما رو پل سراطیم
مغز من ردی با قارچای سمی
ماشروم و ال اس دی منو کرد یه درویش
در بهشتو دیگه به رو من نبندین
ماری که پرورش دادم خود منو زد نیش